دکتر جان
مدتی است ازت خبری ندارم. بادهای موسمی هم بسیار کم شده و به همراهش مالیخولیای من هم عود کرده. راستش را بخواهی یک روز دوست دارم در مورد اثر باد روی مالیخولیا یک بررسی ای بکنی. فکر کنم اگر در تونل باد که برای سنجیدن آئرودینامیسم ماشینها می سازند بقیه عمر خودم را طی کنم دیگر امواج مالیخولیا تهدیدم نکند. البته در این مالیخولیا چیزهای دیگری هم موثر بوده اند. الان که دارم اینها را می نویسم دستم می لرزد و گیج ام. نمی دانم چه اتفاقی دارد برایم می افتد. صبح که پاشدم بر کف پاهایم شیارهای سیاهی نقش بسته بود که نمی دانم از کجا آمده بود. اما غریب ترین اتفاقی که افتاده… هنوزم نفسم جا نیامده. باورت می شود؟ دیروز صبح زود که در عرشه قدم می زدم و پیپی دود می کردم و پرواز پلیکانها و مرغهای دریایی را تماشا می کردم، متوجه شدم که یکی از سیاهان زنجیر به پای درون انبار کشتی که صورتش را به میله های زندانش چسبانده به من زل زده. تا به او نگاه کردم دهانش را باز کرد انگار که می خواهد چیزی بگوید، و وقتی حس کرد فاصله ما بیشتر از آنی است که من چیزی بشنوم، دهان بازش را به لبخندی تبدیل کرد، لبخندی که تنها مزین به دو دندان سیاه بود، یکی در سمت راست فک بالا، و دیگری در سمت چپ فک پایین. البته با خود گفتم اگر فاصله نزدیکتر هم بود از زبان او چیزی نمی فهمیدم ولی حس کردم بهتر است ناامیدش نکنم به همین جهت به سمت او راه افتادم. تقریبا در فاصله یک تا یک و نیم متری او بودم که ناگهان این صدا را شنیدم:
-«حلیم یا چلیم؟!»
به حساب اینکه درست متوجه نشده ام و شاید او انگلیسی هم بلد باشد با تعجب پرسیدم:
-pardon?
-«حلیم یا چلیم داشم؟»
-what?
-«دم صبح حلیم خوشه، چلیم کشیدنم حال می ده، حالا هردوش که باشه، فبهاالمراد!»
-«فارسی از کجا بلدین؟»
-«بچه برازجون فارسی بلد نباشه؟ آقا رو باش!»
و قهقهه ای سر داد و رفت تو تاریکی زندانش قایم شد. پس این سیاهان چطور آوازهای آفریقایی می خواندند؟ چلیم چه معنی می ده؟ این به قول خودش «بچه برازجون» اینجا چی کار می کرد؟ انقدر شوکه شده بودم که تا چند لحظه خشکم زده بود و داشتم چک می کردم که دارم خواب می بینم یا بیدارم. خود این حلیم و چلیم شبیه بازیهای زبانی بود که تو خواب اتفاق می افتاد. فکر کنم دیشب خوابش رو هم دیدم ولی مطمئن نیستم. دکتر یه نظری برام بکن فکر کنم دارم مشاعرم رو از دست می دم. البته این اتفاق مطمئنم که افتاده. هنوزم وقتی او صدا رو می شنوم تو گوشم «حلیم یا چلیم» تنم می لرزه…
دستم به دامنت. یه کاری بکن دکتر. کم کم دارم از این سفر می ترسم…
قربانت – بهمن