ردکردن این

مدرسه لکانی ایرانی

از بوداشهر تا شهر “بودن”

سلام

بالاخره در این گوشه دنیا یعنی هندوچین بوداشهر را پیدا کردم. راجع به کامبوج چیزی نمی خواهم بنویسم چون آنقدر در مورد شهر سی یم ریپ و معابد آنگکور شرح و تفصیل داده بودی که حرفهای تو دیگر مرا از دادن چنین توضیحی راحت کرد. توضیحات تو این خوبی را داشتند که اشتیاق دیدن این معابد شگفت را در من بیدار کردند، اما این بدی را داشتند که دیگر چیز زیادی برای کشف کردن برایم باقی نگذاشتند. خواهش می کنم از دفعه بعد در توضیح دادن اندازه نگاه دار.

اما آن شگفتی که می خواهم در موردش بنویسم پس از سفر به لائوس و شهر Luang prabang رخ داد، شهری که در لغت به معنی «تصویر شاهانه ی بودا» است. معلوم بود که به فضای دیگر و سرزمینی دیگر وارد شده ایم: از خارج وارد این فرودگاه این شهر شدیم ولی وقتی چمدانهایمان را برداشتیم هیچ کسی نبود که بخواهد در صورت لزوم آنها را بازرسی کند. تقریبا در همان دقیقه ای که روی کارت پرواز دقیقه نشستنمان بود، در بیرون محوطه فرودگاه بودیم، و راهنمایمان با خنده ای که هیچ گاه از لبش نمی افتاد به استقبالمان آمد. آنقدر حالت سرخوشی و سرزندگی راهنما شگفت آور بود که از همراهانم چنین جملاتی را شنیدم:«مثل اینکه از شانسمان طرف شیرین عقل از آب در آمده!» «حالا یک آدم ساده گیرتان آمده هی بگذاریدش سرکار!» غافل از اینکه این خنده از جای دیگری بر می آید. آری در جهانی که همگان عادت کرده اند که در برابر دلار سرخم کنند و دولا شوند، بیماری دلار هنوز به این سرزمین نیامده  است ، طوری که حتی صرافی ها نمی توانند صد دلاری را خرد کنند، و وقتی برای خریدن یک کوسن دست دوزی شده پانزده دلاری صد دلار از جیبت در می آوری، فروشنده  از تمام دست فروشهای دیگر پول قرض می کند تا ۸۵ دلار باقی پول تو را بدهد. سرزمینی که فقیرترین کشور آسیاست ولی بخاطر نداشتن این بیماری به نظرم غنی ترین آنهاست، که به قول شریعتی آنان که غنی ترند محتاج ترند! سرزمینی که  در زمان جنگ ویتنام  حدود۲۴۰ میلیون بمب بر سر مردمان آن ریخته (معلوم است از طرف کی)، و از این میان حدود ۷۸ میلیون آن عمل نکرده، و هنوز که هنوز است آدم می کشد، و مجامعی تشکیل شده اند تا این بمبها را برای توریستها (مردم که چندان اهمیتی ندارند) پاک کنند. سرزمینی که گربه هایش پر آرامش ترین گربه های جهانند، و البته این را من از همسفرانم شنیدم – که بدون اینکه پیش داوریهای مرا داشته باشند – در مورد گربه هایی که در معابد می دیدند می گفتند. دیدن راهبان ترک دنیا گزیده که ساعت ۶ صبح در مه صبحگاهی برای جمع کردن نذورات می آمدند منظره ای بس زیبا در این جهان فولاد و آتش و دلار بود… آری! تصویر شاهانه ی بودا بس دلفریب بود.

بدرود

بهمن

به اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی