گشتی کوتاه در میان مطالبی که در حوزه های مختلف در وبلاگها نوشته می شوند انسان را به این فکر می اندازد که متاسفانه انگار ابراهیم گلستان این حرف را در مورد بسیاری از وبلاگ نویسان گفته است:
“کسانی که… حرف ندارند٬ نام ندارند و چهره های باطنشان چون خمیر توی تغار نانوایی بدون شاخص و شکل و نپخته است و فطیر.”
البته در حوزه ادبیات خیلی از این خمیرها مخاطبان خمیری خود را پیدا می کنند. اما در حوزه های تخصصی مانند روانپزشکی و روانشناسی برای نقدهایی که نوشته می شود نمی دانم چه کلمه ای مناسب است. شاید بهتر است باز از ابراهیم گلستان کمک بگیرم:
“این کلمه نقد و منتقد ایرانی از انتقاد نمی آد٬ از نق نق میاد… یارو ور داشت در مورد فروغ نوشت٬ خانم فرخزاد فیلم درست کرده [احتمالا فیلم خانه سیاه است]. اگر سرش میشه بره زیر ابروی خودشو ور داره… آخه تو کی هستی که اینجوری فکر می کنی. آخه با چه سبک سنگین کردنی اینجوری فکر می کنی. روی کدام تخته پرش ایستاده ای که می خوای بپری…”
(ازکتاب نوشتن با دوربین/ پرویز جاهد/ نشر اختران/ ۱۳۸۴)