نه! حرفی نیست. و هرگز سخنی به اعتراض. آنچه زمانی داده بودی اکنون بازپسش گرفته ای… [بخشی از] روحت را…
اما روح مرا مراقب باش که هنوز پیش توست. همه شب انتظارش را می کشم. دوست دارم از تو شب به خیر بشنوم. شاید روحم از زبان تو آن «خیر» را بشنود و بازگردد…
یادت می آید که زمانی به من گفته بودی: تا شب دیگر… و من با خود گفته بودم: چقدر دیر… و آنگاه که از خواب بیدار شدم فهمیدم راست گفته بودی. ترا تا شب دیگر به خواب نخواهم دید…
نمی دانم این نامه را برای تو نوشته ام یا برای روحم. می خواهم به او بگویم ترا منتظرم ای روح گران… ترا منتظرم ای روح سرگردان…